بیای تو با لب خندون میری

سرزنشم مکن اگر با همه سر نمیکنم طبع لطیف ادمی با همه سر نمیکند

بیای تو با لب خندون میری

سرزنشم مکن اگر با همه سر نمیکنم طبع لطیف ادمی با همه سر نمیکند

داستان کوتاه عشق

اون (دختر) رو تو یک مھمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرھا دنبالش بودند در حالیکه
او (پسر) کاملا طبیعی بود و ھیچکس بھش توجه نمی کرد.
آخر مھمانی، دختره رو به نوشیدن یک قھوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش
رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند

ادامه مطلب ...

دیروز فردی کھ مانع پیشرفت شما بود در گذشت


یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته
شده بود: دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم
تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى شود دعوت مى کنیم .

ادامه مطلب ...

ده اشتباهی که به مغز آسیب می رساند


No Breakfast
نخوردن صبحانه


People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level
کسانی که صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائین تری افت می‌کند

This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration
این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود

ادامه مطلب ...

جواز ورود به بهشت

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
 

دوست دارید بدانید خالی بندی چگونه بوجود آمد؟!!


این روزها عبارت خالی بندی به معنی دروغ گفتن و لاف زدن رایج شده است اما پیشینه این واژه به دهها سال پیش یعنی زمان سلطنت رضا شاه بر می گردد ! نقل می کنند که در زمان رضاشاه بدلیل کمبود اسلحه، بعضی از پاسبانهایی که گشت می دادند فقط غلاف خالی اسلحه یعنی همان جلدی که اسلحه در آن قرار می گیرد را روی کمرشان می بستند و در واقع اسلحه ای در کار نبود.
دزدها و شبگردها وقتی متوجه این قضیه شدند برای اینکه همدیگر را مطلع کنند به هم می گفتند که طرف "خالی بسته" و منظورشون این بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالی اسلحه را دور کمرش بسته به این معنی که در واقع برای ترساندن ما بلوف می زند که اسلحه دارد و روی همین اصل بود که واژه خالی بندی رواج پیدا کرد.